ضد روش

مرجع تخصصی علوم تربیتی

ضد روش

مرجع تخصصی علوم تربیتی

زندگی انسان آکنده از تردید، هرج و مرج و درهم آمیختگی است، اگر «ایمان» نباشد.

وجه تسمیه "ضد روش" از عنوان کتابی است با نام "بر ضد روش" از فیلسوف علم معاصر “پل فایرابند”، که روش های موجود در تحقیق و علم را به بوته نقد می کشاند.

از این حیث "وبلاگ ضد روش" بنا دارد به تحلیل و بررسی مسایل علوم تربیتی با نگاه نوین و انتقادی بپردازد.


دوشنبه, ۲۸ دی ۱۳۹۴، ۱۰:۵۰ ق.ظ

هلن کلر؛ نابغه روشن دل



قبلا به زندگی یکی از نوابغ دنیای علم و اندیشه که با تلاش وصف ناپذیر به مراتب بالای علمی رسیده است پرداخته بودیم. ولی با توجه به اینکه این مطلب ما در پی تغییرات سایت بلاگفا حذف شد و در پی درخواست دوستان مجددا شرحی از زندگی این بانوی بزرگ و همچنین فیلم زندگانی اش را بارگزاری می کنم.

هلن کلر:

"هلن آدامز کلر" در بیست و هفتم ماه ژوئن سال 1880 میلادی در مزرعه ای واقع در ایالت "توسکامبیا آلاباما" به دنیا آمد. زمانی که او یک سال و نیم داشت، بیماری مننژیت  سبب شد تا بینایی و شنوایی خود را از دست بدهد. سالهای بعد برای خانواده ی هلن بسیار ناخوشایند بود؛ چرا که آنها به این امر آگاه بودند که به دلیل ناتوانی دوگانه ی فرزندشان هیچ راهی برای برقراری ارتباط با او وجود ندارد. خود هلن هم به گونه‌ای در بدن خود زندانی بود و به تنهایی نمی توانست نیازهایش را برآورده سازد و یا در آرزوی شهرت باشد.

اگر کسی تلاش می کرد چیزی به هلن بیاموزد، با مقاومت شدید او روبرو می شد. هلن در برابر کسی که می خواست او را ادب کند، خود را به زمین می انداخت و از حنجره اش صداهای گوشخراشی درمی آورد که غیر قابل تحمل بود. بزرگترین حربه اش هم این بود که سر خود را به شدت به زمین می کوبید و همه را به ستوه می آورد. وقتی کار به اینجا می رسید، او را به حال خود رها می کردند تا هر کاری که دلش می خواهد بکند.

پدر و مادر کلر با "الکساندر گراهام بل" - که آموزگار ناشنوایان بود - تماس گرفتند. وقتی گراهام بل، هلن را دید، به هوش ذاتی او پی برد. او به خانواده ی هلن پیشنهاد کرد که آموزگاری جوان به نام "آنا سولیوان" را به خدمت بگیرند تا به هلن جوان درس بیاموزد.

آنا سولیوان خود نیز از بینایی نسبتا کمی برخوردار بود. او در انسیتیو "پرکینز" در "بوستون" که ویژه‌ی نابینایان و ناشنوایان بود به تحصیل پرداخت.سولیوان راهی را به کار برد که هلن بتواند آن را درک کند. این راه شامل نشانه‌هایی بود و با فشار دادن این نشانه‌ها روی کف دست کلر، وی آنها را درک می کرد.

با بهره گیری از این روش، دختر جوان به طور بی‌نظیری ‌قادر به یادگیری و برقراری ارتباط شد.هلن در هشتمین سال تولدش به شهرت رسید و این شهرت در سراسر زندگی او گسترش یافت. وی با کمک "آنا سولیوان"، به یکی از بزرگترین زنان دنیاتبدیل شد.

او نخستین نابینا و ناشنوایی بود که به عنوان دانشجوی برجسته از کالج فارغ التحصیل شد.

هلن کلر از زمانی که در دانشگاه "رادکلیف" دانشجو بود، نگارش را آغاز کرد و این حرفه را به مدت پنجاه سال ادامه داد. وی در کنار مجموعه‌ی "زندگی من"، یازده کتاب‌ و مقاله‌های بی‌شمار در زمینه‌ی نابینایی، ناشنوایی، مسائل اجتماعی و حقوق زنان به رشته تحریر در آورده ‌است.

وی حتی به واسطه‌ی ویلون و استعداد "یاشا هایفز"، ویالونیست مشهور قرن بیستم، لذت موسیقی را تجربه نمود. هلن با حس کردن لرزش های ویالون می توانست بگوید که آهنگساز موسیقی نواخته شده چه کسی است.


- هلن کلر به  کالج "رانکلیف" رفت و با کمک سولیوان که سخنرانیها را روی کف دستش نشان می داد،  توانست مدرک خود را بگیرد.


- او نخستین نابینا و ناشنوایی بود که به عنوان دانشجوی برجسته از کالج فارغ  التحصیل شد.


-هلن کلر  از زمانی که در دانشگاه "رادکلیف" دانشجو بود، نگارش را آغاز کرد و این  حرفه را به مدت پنجاه سال ادامه داد. وی در کنار مجموعه‌ی "زندگی منیازده کتاب‌  و مقاله‌های بی‌شماردر زمینه‌ی نابینایی، ناشنوایی، مسائل اجتماعی و حقوق زنان به  رشته تحریر در آورده ‌است.


- هلن کلردر سراسر زندگی خود با شمار زیادی از افراد نامی و سرشناس و همچنین تمامی  افرادی که در دوران زندگی او به ریاست جمهوری امریکا رسیده بودند دیدار کرد.


- هلن با حس کردن لرزش های ویولون می توانست بگوید که آهنگساز موسیقی  نواخته شده چه کسی است.

- مدال طلای موسسه ی ملی علوم اجتماعی در سال 1952 میلادی به وی داده شد. در سال 1953  میلادی مراسم بزرگداشتی در دانشگاه "سوربون" فرانسه برای او برپا شد و در سال 1964  میلادی بالاترین نشانه ی گرامیداشت کشوری ایالت متحده یعنی مدال آزادی ریاست  جمهوری، از سوی رییس جمهور وقت، "لیندون ب جانسون" به وی داده شد.

هلن کلر در وصف و گرامیداشت یاد آموزگار خود چنین سروده است:
به ژرفای نومیدی رسیده بودم و تاریکی، چتر خود
بر همه چیز کشیده بود که عشق از راه رسید و
روح مرا رهایی بخشید
فرسوده بودم و خود را به دیوار زندانم می کوبیدم
حیاتم تهی از گذشته و عاری از آینده بود و مرگ،
موهبتی بود که مشتاقانه خواهانش بودم
اما کلامی کوچک از انگشتان دیگری ریسمانی شد
در دستانم، به آن ورطه ی پوچی پیوند خورد و قلبم با شور زندگی شعله ور شد
معنای تاریکی را نمی دانم، اما آموختم که چگونه بر آن غلبه کنم

دانلودفیلم:

نابغه روشن دل

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی