روش یا ضد روش، مسله این نیست
گفتاری از دکتر غلامحسین مقدم حیدری:
اگر بخواهیم جایگاه روش در فلسفه علم را بیان کنیم باید به نحوهی شکلگیری فلسفه علم توجه داشته باشیم. در نیمهی اول قرن بیستم چیزی بهعنوان فلسفه علم وجود نداشت. بعد از نیمهی دوم قرن بیستم است که فلسفه علم شکل یک علم آکادمیک را پیدا میکند.
دپارتمانهای فلسفه علم بیش از چند دهه قدمت ندارند. فلسفه علم از روششناسی بهوجود آمده است و بهدنبال این است که چه الگوریتمهایی ما را به جوابهای متقن و درست میرساند؛ آن ها را پیدا کند یا الگوریتمی طراحی کند که همواره جواب درست بدست دهد. سپس استفاده از این الگوریتم را هم به علم (science) توصیه میکند ـ منظور از علم فیزیک، شیمی، زیستشناسی، نجوم و مانند اینهاست ـ و هم به حوزههای دیگر مانند علوم اجتماعی تا مانند علم موفق باشند.
فلسفه علم برای این بهوجود آمد که مشخص کند موفقیت فوقالعادهای را که علم از قرن 17 به بعد داشته، مرهون چه بوده است و گفته شد که چیزی که این علم را موفق کرده، استفاده از روش علمی بوده است. لذا فلسفه علم با هدف بهینه کردن این روش بهمنظور افزایش موفقیتهای علم و کاهش کاستیهای پژوهشهای علمی و همچنین استفاده از آن در سایر حوزهها مانند علوم انسانی، شکل گرفته است. منظور از موفقیت، یکی یکپارچگی و عدم تکثر است و دیگری دستاوردهای علم، هم از لحاظ تبیین پدیدههای طبیعی و هم از نظر دستاوردهای تکنولوژیک آنها.
کوهن و فایرابند نشان دادهاند که این موفقیت ناشی از روش نیست؛ بلکه اصلا روشی در کار نیست. دانشمندان کارشان را انجام میدهند و از فکر کردن به اینکه در حال انجام چه کاری هستند و یا باید از چه روشی برای پژوهشهایشان استفاده کنند، فارغاند. این یک الگوی فکری خاص است که به ما آموزش دادهاند که چون روش خوبی را به کار بردهایم، به موفقیت رسیدهایم. در بررسیهای تاریخی ـ جامعهشناختیای که فایرابند انجام داده، نشان داده است که روش علمی منحصر بهفردی وجود ندارد که بتوان گفت دانشمندان بر اساس آن کار میکنند و یا باید بر اساس آن کار بکنند. بلکه شرایط بسیار پیچیدهای وجود دارد که نقش موثری در موفقیت دانشمندان داشته است.
دانلود جزوه: